من بهشت ندیده نمی خواهم بگذارید آزاد زندگی کنم

محمد دینی عربی را برای اعراب جاهل آورد وخواست  باحمله و وحشیگری و در نهایت با خیانت سلمان فارسی آن را به ایرانیان تحمیل کند او با شمشیر آمد تا بگوید دینی که آورده ام مهربان است از این که بگذریم به والیان و ناقلانی  می رسیم که می خواهند این دین را بسط دهند آنها می گویند آنچرا که می گوئیم عین کلام خداست ما می خواهیم دنیا وآخرتتان را بسازیم و نمونه بارزش ملایان ایرانی واین در حالی است که به بهانه دنیای ندیده به قولشان آخرت روزگار این دنیا را تلخ و سیاه می کنند زن را در لچک می پیچند ،لچکی که فقط به دور سر نمی پیچد ،لچکی است که از موی زن را مشمول می شود تا ناخن پایش ،روابط اجتماعی و خصوصی اش وهمه وهمه و از طرفی به مرد هم نگاهی دارند کثیف که انگار  باید عالم وآدم از نوع مونثش خودشان را بپوشانند تا نکند نگاه منحرفش دامن گیرشان شود و برای روابط همیشه چارچوبی شهوانی قائلند ،شهوانی از لحاظ میل جنسی وجسمی ،انگار قرنیه چشمشان چیزی جز این را نمی بیند و در این میان  مانده ایم ما !،ما که دارند زندگی محسوسمان را به بهای نسیۀ دنیای ندیده چوب حراج می زنند ما نمی خواهیم وارد بازار مکاره ای شویم که این خبیثان راه انداخته اند ،ما بهشت با این مصائب نمی خواهیم ما دنیا را جور دیگری می بینیم دنیای خالی از بازارهای دینی ،دنیای خالی از جانشینان خدا بر روی زمین و دنیای آزاد،دنیائی که تو را به جرم عقیده ات نکشند ،دنیائی که سنگ سارت نکنند واز شدت شکنجه جانت  را نگیرند و همان دنیائی را داشته باشی که دوست داری و میلت می کشد ،به امید آنروز برای ایران و جهان.